باران که می بارد تو می آیی ...
سلام
و اما ادامه ی عیدانمون
.
.
.
در گذشته رسم بر این بوده که در روز نوروز مردمان به یکدیگر آب می پاشیدند و شادمانی می کردند. ابوریحان بیرونی در این مورد می گوید:« سلیمان باد را امر کرد که او را با وسیله آسمان پیمایش، پرواز دهد. در این هنگام پرستویی پیش آمده و بدو گفت: در این آسمان از برای من کاشانه ای است و چند تخم در آن، که امید من است. از آنسوتر رو که کاشانه مرا در هم مشکنی. سلیمان خواهش او را پذیرفته و مسیر خود را کج کرد و از سوی دیگر رفت. چون این کرد پرستو برای قدردانی از جایی مقداری آب آورد و بر روی سلیمان پاشید و یک ران ملخ نیز بدو داد. این ماجرا به روز نوروز اتفاق افتاد و همین شد سرآغازی برای به وجود آمدن این رسم که به هنگام نوروز مردمان به روی یکدیگر آب پاشیده و هدیه ها رد و بدل کنند.» در مورد فلسفه پاشیدن آب به یکدیگر در روز نوروز در گذشته مرحوم مجلسی از امام جعفر صادق ( ع) نقل می کند که « این روزی است که خدا حیات بخشد چندین هزار کس را که از مرگ گریختند. یعنی از طاعون و به یک دفعه خداوند قهار ایشان را می راند پس بعد از مدت ها که استخوان شده بودند، پیغمبری از پیغمبران خدا بر آن استخوان ها گذشت و از پروردگار خود سوال کرد که به او بنماید که چگونه این استخوان های پوسیده را زنده می گرداند. پس خدا وحی فرستاد به سوی او که آب بریزد بر استخوان های آنها، در همان جاهای خود که هستند پس چنین کرد و همه به قدرت الهی زنده شدند و به این سبب سنت شد که آب بر یکدیگر بریزند و در این روز غسل کنند.» در مقابل این روایات، ایرانیان نیز داستانی کهن دارند که از این قرار است: نخستین کسی که پیش از مسیح در گهواره سخن گفت « زو» از سلاطین پیشدادی ایران بود. در این هنگام قحطی و خشکی فراگیر بود و مردم در عسرت به سر می بردند. و به همین خاطر « زو» در گاهواره به سخن آمده و از خداوند درخواست کرد که به مردم رحمت آورد. پس از درخواست وی باران بسیار فرود آمد و مردم و زمین ها سیراب گشتند. پس از این واقعه مردم این روز را نوروز نامیدند و هر سال فرارسیدن آن را جشن گرفته و شادی ها کردند و بر روی یکدیگر آب ها پاشیدند. |